جدول جو
جدول جو

معنی صلاح دیدن - جستجوی لغت در جدول جو

صلاح دیدن
(خوا / خا مَ دَ)
مصلحت دیدن. مناسب دانستن. موافق رأی و عقل دیدن چیزی یا کاری را:
چو پای صید را در دام خود دید
در آن جنبش صلاح آرام خود دید.
نظامی.
رجوع به صلاح و صلاح دانستن شود
لغت نامه دهخدا
صلاح دیدن
مصلحت دیدن صلاح اندیشیدن
تصویری از صلاح دیدن
تصویر صلاح دیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصلاح دادن
تصویر اصلاح دادن
صلح دادن، آشتی دادن، صلح و آشتی برقرار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلا دادن
تصویر صلا دادن
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری، خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، برای مثال کمر بستم به عشق این داستان را / صلای عشق در دادم جهان را (نظامی۲ - ۱۱۹)، صلا زدن، صلا گفتن، صلا دردادن
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا گُ تَ)
مصلحت دیدن. صلاح دیدن. درست دانستن. استوار دانستن. تصویب کردن: آخر گفتند طغرل را که مهتر ما توئی بر هرچه تو صواب دیدی، ما کار میکنیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 632).
شاهد سرمست من صبح درآمد ز خواب
کرد صراحی طلب، دید صبوحی صواب.
خاقانی.
دیدن مصطفی است حجت مه
کاین دلیل صواب دیدستند.
خاقانی.
و بعد از آن خواست که بهرام چوبین در بلاد ترک رود و بهرام صواب نمی دید. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 99). برزویه گفت:اگر رأی ملک صواب بیند، بزرجمهر را فرمان دهد... (کلیله و دمنه). خردمند مباشرت خطرهای بزرگ به اختیارصواب نبیند. (کلیله و دمنه). عاقل در دفع مکاید دشمن تأخیر صواب نبیند. (کلیله و دمنه).
ماهرویا روی خوب از من متاب
بیخطا کشتن چه می بینی صواب ؟
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مُ شَ رَ)
آشتی دادن. (ناظم الاطباء). صلح دادن دو کس را. میان دو تن صلح و صفا برقرار کردن. التیام دادن
لغت نامه دهخدا
(لُقْ)
تجویز. مصلحت دیدن. صلاح جستن. صوابدید. رجوع به صلاح و صلاح دانستن و صلاح اندیشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا وَ دَ)
مشورت کردن. رای زدن. تدبیر کردن: اکنون بازگرد تا من با وزیران خود صلاح کنم. (قصص الانبیاء). رجوع به صلاح شود
لغت نامه دهخدا
صلاگفتن صلازدن: فرا خواندن فرا خوانی هلا گفتن آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن، آواز دادن برای طعام، خواندن، طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلا دیدن
تصویر بلا دیدن
ستم دیدن رنج دیدن رنج دیدن، بمصیبت دچار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
روا دیدن روا دانستن به جا دانستن درست دانستن نیک انگاشتن عاقبت نیکو برای امری دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلاح کردن
تصویر صلاح کردن
سکالیدن مشورت کردن رای زدن، مشورت کردن، رای زدن، تدبیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصلاح دادن
تصویر اصلاح دادن
آشتی دادن سازش دادن، آشتی دادن، صلح دادن دو نفر را، التیام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلاح دید
تصویر صلاح دید
مصلحت دیدن صلاح دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلاح کردن
تصویر صلاح کردن
((~. کَ دَ))
هم فکری کردن، مشورت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلاح دادن
تصویر اصلاح دادن
((~. دَ))
آشتی دادن، سازش دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
Reconcile
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
réconcilier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
mendamaikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
kupatanisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
uzlaştırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
和解する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
和解
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
ליישב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
화해하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
примирить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
मेल-मिलाप करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
verzoenen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
reconciliar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
riconciliare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
reconciliar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
pogodzić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
примиряти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
versöhnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صلح دادن
تصویر صلح دادن
คืนดี
دیکشنری فارسی به تایلندی